وادی غفران و عشق

ساخت وبلاگ
نوای غمناک و آخرین زخمه های سوزناک سمفونی تابستان حکایت از فراق شهریور دارد شهریوری که یادگار گرمای تیر است و مردادشهریوری که خزان مهر را در دل دارد...مهری که از شهریور به پا می خیزد همان مهری است که کلامش تا دی ماه در رگها شریان دارد ای شهریور... با تو هستمای که خنکای دلپذیرت چون یاد دلدار در جان روان استو نسیم عشقت جان فزای روحدر یاب این دل خسته از جور روزگار را...و اینک... این منم ایستاده بر بام شهریورگذران از گوشه های تابستانو خسته از ستم شهریور شهریور... با تو هستم ای که هوایت چون عمر گذران بر قرار و چون دل شیدا بی قرار...ای شهریور... تو حال مرا خوب میدانی که هم طعم وصل را کشیدی و هم غم غربت را فصل بهار آغازگر تو بود و خزان پایان روزهای فراقتشهریور ای ماهی که دردانه ماه هاییچه حسی دارد که وصل و هیجان را تجربه کنی و تو بمانی...و تو بمانی با کوله‌باری از خاطراتی که هر دم شعله بر خرمن هستی ات زند... و این منم خسته از روزگار در کنج خراباتی خزیده و در پناه تو مامن گرفتهنمیدانم دوباره امیدی خواهد بود وصل بهار را یا باز قضای فراق در پیش استقضایی که قلبت را بر جانم روانه سازد شهریور...تو می دانی...تو می دانی که چه در دل هاست و چه اندیشه ها در سر بیا... بیا و مهر را در دلم جاری ساز نمیدانم رفتنت مهر را از دلم خواهد برد و یا اندیشه ات همیشه در دل جای خواهد داشتاما خوب می دانم هر چه بود از خوشی و غمیدر دفتر عشق به یادگار پیوستو این کتاب عشق و این خزانه عشق... صفحاتی را در کوله بارش افزود شاید روزگاری پیش آید که دوبارهدر سرمای زمستان گرمای نگاه مانشکوفه های یخ زده عشق را شکوفا سازدگرمای نگاه حسرت زده مان فسردگی تن نیم جانمان را به حرکت درآوَرَدو باز چون بهاران از نو زنده شویمو عشق ا وادی غفران و عشق...
ما را در سایت وادی غفران و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 22:07